تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
لیلا طیبی

حالا؛ تمام روز' موهای سیاه تنهایی را --شانه می‌کنم، و به ناخن‌های کبودش --لاک می‌زنم! تا پلشتی‌هایش را فراموش کنم! #لیلا_طیبی (رها) #هاشور_در_هاشور #کتاب_اعجاز_عشق ...

ادامه شعر
سعید فلاحی

مرا از اینجا ببر، تا آبی آغوش نیلگونت، تنگاتنگ موج بازوانت! لابه لای مرجان‌های سرخِ دامنت، شناور با ماهیان دستانت! مرا از اینجا ببر،، مى خواهم "بهشتم" --در اعماق پیراهن "تو" باشد. #سعید_فلاحی (زا...

ادامه شعر
لیلا طیبی

شعرهایم را،،، مُثله کردم وُ، به آتش انداختم... ... تو اما؛ ابراهیم بودی که، از شعله و دود- به پا خواستی! #لیلا_طیبی (رها)...

ادامه شعر
سعید فلاحی

نگاه خیره ی من ،،، با چشمانی بیگانه از خودم؛ ماتِ نگاهِ سردت بود... دردانگیز بود برایم که، چرا مثلِ گذشته‌ها''' نگاهم را، با تبسمِ همیشگی‌ات --پاسخ ندادی؟! ... نکند-- سکّوی یخ‌زده‌ی غسال‌خانه گ...

ادامه شعر
لیلا طیبی

تنها؛ خیابان‌های تهران را زیر پا می‌گذارم. می‌اندیشم: --دخترکان لبنانی، پای درخت‌های سیب، یا،،، دوشیزگان فلسطینی،،، --در سایه‌سار پرتقال‌ها با کدامین کابوس معاشقه دارند؟! #ل...

ادامه شعر
لیلا طیبی

سربازِ بی‌اراده، انگشت بر ماشه می‌فشارد! زندانی‌ی نگون‌بخت با چشم‌های بسته، دندان به دندان می‌خاید، اما' *** اسلحه حتا،،، --فکر نمی‌کند! #لیلا_طیبی (...

ادامه شعر
سعید فلاحی

پاییزی‌ست تلخ... میان سمفونی باران وُ، --غروبی دردمند! که رقص برگریزانش حتا؛ حسِ دلگیرم را به وجد نمی‌آورد! وَ در این شب‌ها مهتابی سراغم را نمی‌گیرد *** آه، پا...

ادامه شعر
لیلا طیبی

سرگیجه‌ای بُهت برانگیزست' -روایتِ تو.. یعنی: چه ربطی دارد؛ خشکسالی‌های جهان وُ، سردرگمی‌های چارفصل؟! وقتی،،، نباشی! #لیلا_طیبی (رها) #کتاب_ اعجاز_عشق #شعر_هاشور_در_هاشور...

ادامه شعر
لیلا طیبی

کاش،،، انعکاسِ زمزمه های (تو و من) به گوشِ جهان برسد... اگرچه می‌دانم' قاصدکِ ماه؛ سفرِ روزانه ندارد! #لیلا_طیبی (رها) #کتاب_ اعجاز_عشق #شعر_هاشور_در_هاشور...

ادامه شعر
سعید فلاحی

شعر از این سیاسی‌تر؟! دنیا بی تو، زندانی‌ست بزرگ!!! ... و من اسیر در سلولی انفرادی محکوم به ابد وُ تبعید به قلب بی وفای تو... #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی) #شعر_هاشور_در_هاشور #کتاب_اعجاز_عشق...

ادامه شعر
لیلا طیبی

پنجره‌ها را گشودم وُ، طرحِ دیواری بهاره ریختم تا؛ یاس‌های پرچینِ خانه از هجوم پاییز در امان باشند... ... باور کن، فردا، زمهریرِ 'زمستان' راهی به فصل ندارد، طلوع خورشیدِ چشم‌هایت --نزدیک است! #لیلا_...

ادامه شعر
سعید فلاحی

یک چیز آدم را می‌کشد گاهی یک تیر، گاهی یک تصادف،، گاهی یک شعر و یا یک رفتن ولی هیچ آدمی از تنهایی نمرده ست، فقط بسیاری دق کرده‌اند... #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی) #شعر_هاشور_در_هاشور #کت...

ادامه شعر
لیلا طیبی

وَ چاله‌ای خواهم کند، تا،،، دفترِ شعرهایم را، زنده به گور کنم... ♡ شعری که نتواند عاشقت کند، "تلقین"ِ میّت ست وُ، به کارِ گورستان می‌آید.. --بگذریم! #لیلا_طیبی...

ادامه شعر
لیلا طیبی

کافر تر از آنم که،،، "انسان"ت بدانم... تو خدایگانِ منی آی ی ی ی --تندیسِ جاندار! ... به اعجازِ دست‌های معجزه‌گرت --مومنم! #لیلا_طیبی (رها) #هاشور_در_هاشور...

ادامه شعر
لیلا طیبی

بادبان‌ها را ،،، عَلم کرده‌ام، امّا توفان "عشق" همچنان کشتی‌ام را به بندرگاه آغوش تو، هدایت می‌کند! ... چاره ای؛ مگر جز تسلیم' دارم!؟ #لیلا_طیبی (رها) #هاشور_در_هاشور...

ادامه شعر
لیلا طیبی

هاشور در هاشور ۰۳ پاریس باشی، --یا تورقوزآباد! یا اصلن،،، همین وُوری‌یرد(۱) خودمان! ... عاشق که باشی، بی‌خوابی،، آدرست را می‌یابد!!! (۱) بروجرد در گویش بروجردی #لیلا_طیبی (رها) #کتاب_م...

ادامه شعر
لیلا طیبی

پشت پنجره ایستاده ام. نارون پیر،،، ذهنم را خوانده‌ست... حالا؛ با گنجشک‌های روی شاخه، نامم را-- بارها وُ بارها؛ به لهجه‌ی آن‌ها جیک‌جیک می‌کند. '♡' چقدر خوشبخت...

ادامه شعر
لیلا طیبی

هاشور در هاشور ۰۲ پشت پنجره ایستاده ام. نارون پیر،،، ذهنم را خوانده‌ست... حالا؛ با گنجشک‌های روی شاخه، نامم را-- بارها وُ بارها؛ به لهجه‌ی آن‌ها جیک‌جیک می‌کند. ...

ادامه شعر
لیلا طیبی

هاشور در هاشور ۰۱ غمگین قدم بر می‌دارم، سربازی خسته از جنگم... سرنوشتِ من این ست: چه عقب برگردم، یا پیش بروم، ... --گلوله بارانم! #لیلا_طیبی (رها) #کتاب_معجزه_ی_عشق...

ادامه شعر
سعید فلاحی

(۱) جه‌ماڵی تۆ پڕ له ژانه، رێشه دڵیان -- ئه‌و پیاوه‌کانی وا تۆیان دیه‌ی! ... له ئێش ئیشق تۆ، -- یان ئه‌مرن،،، یان که شایه‌ر!!! ∞ برگردان فارسی: زیبایی‌ات دردناک است،...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا