تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
مسعود مدهوش

تو را دوست دارم ای زیبای باران نکن هردم مرا اینگونه گریان چگونه سرکنم بی تو به زندان نباشد این چونین دستور و فرمان خدایا تو نجاتم ده ز طوفان زگرداب و آماج پست رندان مرا میزبانی کن من هم چو میهما...

ادامه شعر
بهنام حیدری فخر

« محراب »

دلـم را می کـنی بیـمـار و بـی تاب

نمـی آید بـه چـشـمـان تـرم خواب

تو همچون لعلِ رخشانی و کمیاب

نـگـاهـت مـی زند طعنه به مهتاب

لبانـت هم...

ادامه شعر
کاویان هایل مقدم

من کشته ی آزار توام، هیچ نخواهم سرگشته ی ناکار توام، هیچ نخواهم پیوسته هوادار توام، هیچ نخواهم والله که خریدار توام، هیچ نخواهم سر داده ی هشدار توام، هیچ نخواهم الحق که فداکار توام، هیچ نخواهم جان بر ...

ادامه شعر
کاویان هایل مقدم

تا جلوه گر منظر تصویر تو هستم بیخود ز خود و شارح تکبیر تو هستم خود هیچ نی ام من، همه تدبیر تو هستم من را مَرَهان، در غُل و زنجیر تو هستم در حکم ازل، گردش تقدیر تو هستم هر جا که تو خواهی، دَم شمشیر تو ...

ادامه شعر
مسعود مدهوش

پندی ز استاد بهتر زگوهرست گوهری که تا ابد منوراست گر تو گوش گیری ذهنت معطر است ور نه زندگانی بد معبر است دار دنیا بر اوزان کیفر است این عالم بر همگان ستمگر است مگو هرچه بیاید مقدر است که فکرم ا...

ادامه شعر
کاویان هایل مقدم

من مست همان جادوی چشمان سیاهت مغلوب کمان داری مژگان پگاهت در قعر سیه چال دلم، شرم گناهت سرگشته و مغبون قدمهای نگاهت در وسوسه ی شمع شب افروز چو ماهت شوریده و نالان شده ام بر سر راهت ای بخت فرومانده ی ...

ادامه شعر
کاویان هایل مقدم

بکشیدم، بکشیدم که نباشد سخنم بزنیدم، بزنیدم که چه سرخ است کفنم مرهانم،مرهانم که به بندش بدهم دل و جانم، دل و جانم به فدای وطنم بپرانم، بپرانم تو از این بام، که روم به بهشتی، به بهشتی که نداری خبرم چو ...

ادامه شعر
ولی اله بایبوردی

ترنج : 9 دلا ! عاشق شدی عشقی هویدا سویدایی به عشقی گشت پیدا ز مجنونی کنی یادی ، ز لیلا کنی یادی ز یوسف با زلیخا ز ویسی یاد ،بی رامین چه تنها به کنجی خلوتی بنشسته نجواا ز شیرینی کنی یادی ،چه زی...

ادامه شعر
بهنام حیدری فخر

« وصال »

تـو از حــال زارم نــداری خـبــر

ندیدی که شـد عشق ما بی ثمـر

نـدارم بـجــز تـو کـه یـاری دگــر

نباشد در این دل به هرکس نظر

اگـر مـانـده ...

ادامه شعر
محمد رضا درویش زاده

خرم آن روز کزین منزل ویران بروم عاشقش باشم و در باد ،پریشان بروم از سر شوق وصالش خرامان بروم دست گیر می و باده چو رندان بروم آسمان نیست در آن سو به زندان بروم همچو مجنون زمانه هراسان بروم در پی...

ادامه شعر
مسعود مدهوش

وقتی که قهری با من، دنیا برام عذابه غمگین ترین آدمم،مُسکنم شرابه چی کار کنم برات من، دردام قد کتابه به صورتم نگاه کن ، لبخند من نقابه خیره میشم به عکسات،وقتی حالم خرابه بدم میاد وقتی که ، سئوالم ...

ادامه شعر
ولی اله بایبوردی

ترنج : 8 با نگاهی ،گر کنم آهی ،دلا ای برایم همچو ماهی برملا گوشه چشمی را نبینی اشک را می کند جاری ، بریزد گونه ها دیده آبی گر خرابی، ای رها آورد باری که یک سر ماجرا رو به ویران خانه هایی گر فن...

ادامه شعر
بهنام حیدری فخر

« خطا »

جان به لبـم می‌رسـد،خستـه ز جور و جفا

می رود عـمــرم دگــر، رو بـه زوال و فـنــا

کـن نگـهـی هم به دل،عشـوه گـری تا کجـا

کــی تـو سـفـر میکنـی، از گـ...

ادامه شعر
محمد مولوی

بازنشسته: سرم را زیر لحاف می کنم احساس گرما می کنم پایم را به اندازه دراز می کنم احساس سرما می کنم روز همسرم با حرفاش نیش می زند شب پشه هاش نیشتر می زند پله ها را دویدم نبضم ریشتر می زند سفیدگر ...

ادامه شعر
ولی اله بایبوردی

ترنج : 6 خالِ لب لعلی ، نبینی ، آبدار آبشاری همچو کوهی استوار خود نمایی می کند پهلویِ یار سرو قامت ،جلوه آرا ، با وقار با سعادت ، بُرج اختر آشکار بین همنوعان حبیبان روزگار خال را چون نقطه ای ...

ادامه شعر
کاویان هایل مقدم

ناز کردی و من نازتو خریدم غیر اون چشات که دل بریدم صد بار بهونه کردی، شنیدم از دست تو من، چه ها که ندیدم اون جور که تو اخم کردی، رمیدم پا تو کفش من کردی، پریدم (2) هی صب تا غروب پی ات دویدم از در ...

ادامه شعر
کاویان هایل مقدم

اشکامو ندیدی انگار، قلبمو کردی ویرون با غرور بی دلیلت، شکستی عهد و پیمون حتی تو خواب نمیدیدم، بشم بی سر و سامون رفتی از پیشم عزیزم،دل من شده داغون اون شبی که گریه کردم،خونه شد انگار یه زندون به تو گف...

ادامه شعر
ولی اله بایبوردی

ترنج : 5 ده برایم ، جام شربی ، ساقیا تا بخورد آرام گیرم لحظه ها با هم اویی همنشین همراه ما در تمامی حال باشد ،هر کجا لم یلذ یولد هم اویی شد خدا هر کجا باشم هم اویی را ثنا کوه را بینم نگاهی دش...

ادامه شعر
بهنام حیدری فخر

« کیش »

خـدایـا ایـن جـمـاعـت دون و پسـتند

بـه ظاهـر عـهـد و پیمان با تـو بستند

نـمـک خـوردنـد نمـکـدان را شکسـتند

طـنــــاب مـهــربــانــــی را گـسـسـتند <...

ادامه شعر
ولی اله بایبوردی

ترنج : 7 کن تو یادی از وطن یادی ز آذربایجان آذری نامی دلاور باقری ، ستارخان زاده مردانی به پاکی بس دلاور عارفان نام هر یک شد زبانزد در گذر تاریخ هان سرزمینی پارسایان بکر جایی در جهان با مبارز م...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا