تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
ولی اله بایبوردی

ترنج : 4 با خطی خالی به خوش رنگی نما همچو خوش خط خالهایی مارها خوش به حال آن فرد با عفت حیا جامه تقوایی بپوشد ، بی ریا گر چه خوش رقصی کسانی آشنا دور از هر چاپلوسی ، ای رها زهره ای را یاد کن ...

ادامه شعر
مسعود مدهوش

توئی مغرور و سرکش، دلیل درد و رنجش ولی من با یه چرخش، شدم غرق ستایش ازت دارم یه خواهش، نزن حرفی به کوشش بیا دل رو ببخشش، بده این درد و کاهش نسوزونش نرونش، با این لشگر و ارتش م.مدهوش ترنج/۷_۷ هجا...

ادامه شعر
ولی اله بایبوردی

ترنج : 3 نعل کردی ، با خرد ناگاه را با چنان حیلت به رشوت مرحبا آدمی از جنس اهریمن نما در تمامی دوره ایام ، ای رها ای نبی آدم بگیری تا به ما کار شیطانی زبانزد هر کجا بی محلّی آن خروسی با نوا ...

ادامه شعر
ولی اله بایبوردی

جور فلک را کشی جیم شوی بین ما ساز صبا را زنی ، نغمه گری را ، نما کوک کنی چنگ را با دم داود سا بار دگر نی زنی بانگ رسانی سما هر که شنید آن صدا ، نغمه داود را مهرو قمر مشتری زهره وشان رقص پا صو...

ادامه شعر
بهنام حیدری فخر

« رهایی »

کـجـا رفـتـی امید مـن کجایـی

چـرا از تـو نـمـی آیـد صـدایـی

نگـاهـم مـانده بـر در تـا بیایـی

مـرا افـکـنده ای در ب‍ـی نوایـی

فقط اه و ف...

ادامه شعر
مسعود مدهوش

من و این حال خرابم، مست این جام شرابم چه بگویم که سرابم، مَنگر بر این نقابم عشق تو داده خطابم، همچو مجنون در رکابم چو کنی مرا مجابم، تو رهانی از عذابم شبی باز بیا بخوابم،ای دعای مستجابم توئی عشق ...

ادامه شعر
کاویان هایل مقدم

بزار تو دستای هم، خورشیدو پیدا کنیم عشقِ تو چشمامونو، نگو که حاشا کنیم بیا تا ماهی بشیم ، سفر به دریا کنیم بریم و عشقمونو، همونجا معنا کنیم تو هر نفس دوباره ، باید که غوغا کنیم با بوسه ای تو خلوت...

ادامه شعر
ولی اله بایبوردی

بوی جنّت را کنی حسّی دلا آن زمانی صدق نیّت را نما تحت فرمان خالقی یکتا خدا خلق را خدمت ،تمامی حالها آن چنان دلسوز یادی خلق را از غروری دور ، دینی را ،ادا با جماعت اهل مجلس آشنا گه به تنهایی...

ادامه شعر
بهنام حیدری فخر

« نهنگ »

تورا در سینه قلبی همچو سنگ است

که دائـم با همـه در حـال جنـگ است

بترس ازاو که اشعارش قشنگ است

جوابـت با همـیـن نره پلنـگ است

نمی گویم که...

ادامه شعر
بهنام حیدری فخر

«بنده ی خوبان»

در به درِ کـوچه ها گشتـم و حـیـران شدم

هرکه تـورا دیده بود دیدم و پُرسـان شدم

طعمهٔ مکر و فریب خدعه ی شیطـان شدم

تا که ببینم تـورا بـی سر و ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا