آشفتگی از آن بید مجنون است
و این چه حسی است
چه دردی است
چه وجودی است
احساس ، علاقه و عشق
سه واژه
اما نا آشنا
شاید غریب با یکدیگر
اما ،
هم معنا
هر یک دیگری را بازگو می کند
هر یک تصویر دیگری ،
هر یک با...

نمی دونم بارون میباره یا چشم من تره
امشب دل من از همیشه تنهاتره
تنهاییامو چه چاره ای کنم
فقط میخوام با تو زندگی کنم
تو می گفتی همه دنیای منی
چرا ازم خسته شدی و بی منی
تنها گذاشتی منو با زخم دلم
موندم...

یه صند لی چوبی اینجا مونده

کنارش یک میز قدیمی

منم با خاطراتت نشستم

کنار این میز قدیمی

یه فنجون قهوه شده برام

تنها یارِ تنهایی و لحظه هام

توی این فنجون قهوه دارم

یه فال از گذشته و خاطره هام

ه...

زخمِ تنم در برابر زخمِ دلم، زخم نیست
حتی لحظه ای هم رهایی از یادِ تو نیست
قلب و روحم در اسارتِ توست
اسارتی که شیرین تر از آزادیست...

تو که میای از راه دور
جون به تن خسته میاد

خونه پر از شادی میشه
عزیزترینم که میاد

عشقت در من ریشه زده
من خاک هستم و تو باغ

من تشنه عشق تو ام
تو هم پر از گل های ناب

هر روز که می بویم تو را
سرمست عط...