دل قوی دار،جهان باز به سامان برسد
عاقبت جورِ زمان نیز به پایان برسد

گل بروید ز دلِ خاک و،دمن سبز شود
رود از آن چشمه ی زاینده به جریان برسد

گلبنی ، ناز تنش بر نم شبنم سپُرَد
شادی از طرفِ چمن باز به ...

تا جهان فرو خفته ، در زوالِ هَذیانی
در طرب نخواهد شد ، روزگار انسانی

از دوباره می آید ، عید تازه ای با خون
ذبح تلخِ اندیشه ، در لوای قربانی

قاتلی به تیغی تیز، می بُرد سری را باز
همچنان گرفتاریم ، در...

خوش به آن روزی،که تقوا بود در داد و ستد
تار مویی حکمِ امضا ، حرف لوطی ها سند

رزق کاسب رونقی افزون تر از امروز داشت
بخشش و لطف خدا هم ، بی دریغ و بی عدد

گرچه قطعا زندگی ها ساده بود و مختصر
جمعمان گرم...

ما باز بر این بومِ نفس ، آه کشیدیم
نقشی به خطا ، از سرِ اِکراه کشیدیم

هر بار فلک کلکِ تَخیّر به عطا داد
بختی نه به اندازه ؛ که کوتاه کشیدیم

دنیا که همه قائده اش جز به جفا نیست
ما پنجه در این دامنه ی...

امروزِ اگر کُفر به این بیشه کمین است
از بابت شیخی ست که سوداگر دین است

وقتی بشود شُست به زمزم گُنهی را
تا باورمان خیس بوَد، وضع چنین است

جایی که خرافات شُد ایمانِ خلایق
خوش تر نشود حال ،که منوال ...