چرا انان که گمراهند در کمال آگاهی
عمر خود با رفتار کریحشان کرده اند لجن گاهی.
اگر بر اودهی هردم پیمانه ای از شهدِ شیرین عسل
لعلش کنی همچو پادشاهی .
به سوی تو, به روی تو, چشم در چشم کند
نامردی وپس...

کدامین جایگاهم بود
کجاها ردِپایم بود
کدامین چهره ها تصویرم شد.
چه زیبایی چه زشتی ها این قاب نابم شد
به چه آزرده دل و بی رمق ماندم
ز چه خسته ونا امید دراین لحظه...

سلام ای روزهای تکراری
در این بیقوله ی بیماری.
*تمام حسِ پُُر دردم باشد وقایع را قبل از وقوع دیدن*
*نه برای خویشتن یا حضورم میانِ غمهای تکراری *
*بلکه برای تمام همزبانانم که مظلومترین مردم در جهانند*...

نمیدانم چرا امشب دل دیوانه ام
مسرور از این حال گشته .
دوچشمان پُر از اشکم بدون اشک
پُر از نَم نَمِ باران خدا گشته
خدایا هر چه تیغ...

از انروز که تنهایی وسکوت گشت هم صحبتم هرشب میرسد باسکوت فریاد میزند در خلوتم .
ایشب پر ناله بشنو صدای بغضم که من دگر در هجرتم
بدان که این سفر دوریست که به سر دارم با همه عضلتم .
ولی چه گویم...