گاندوها ی ظلم
دستان عشق را در سرزمین
هامون و آفتاب
بریده اند
گلوله ای سرد
و یخی بر پشت قبیله ام
نشسته
ومن و مهتاب
ناخداگاه
در تاریکی شب های
تاسوکی
خورشید را
فریاد می زنیم

گاندو: یا تمساح پو...

من زاده گلبرگ گل و فصل بهارم
در دفتر عشقم دگر شعر ندارم
برکن دل از کعبه بی بت نگارم
زیبا صنم باش بی عشق چه دارم
...

من
غرق شده درهامون
چشمان توام
من مثنوی پر از دلتنگی
پر از شعر های
عاشقانه
من غرق شده در لکنت
زبان لحظه دیدار
من عاشقم
عاشق
تو
عاشق
لحظه
لمس
لبانم بر نرما نرم
گونه های
زیبایت...

اینجا
در این پستوی تنهایی
پاره های قلب زمان
صدای پای تورا
بشارت می دهند
بیا
بی قرارم
در پشت این دیوار بلند
رفتن و ماندن
چشمانم به انتظار قدم‌هایت
سو سو می زند
چه عطر غریبی دارد
این لحظات دلتنگی
ک...

دلم گرفته ای ساربان تنهایی
چشمی دارد؛ بی مثال در زیبایی
گوید هر دم آن مژگانش به دلم
چشم دل باز کن بازدر رویایی!!!!!...