نگارم عشق و دلدارم تو هستی
که در بطن نگاهم خوب نشستی
بده نذری از آن شهد لبانت
بیایم در برت با حال مستی

دوست دارم

سرم پر شود از مستی

دلم خالی شود از پستی

دوستم شراب

خوب می داند

چگونه رهایم کند

در دلتنگی و تنهایی

سرمستم کند

درشادی و دلدادگی

دوستم شراب

خوب می داند

غمگین ترین مرد زمین چه می خو...

گر بسوزد ظالمی اندر جهنم بی صدا
سود سوزاندن چه باشد بهر مظلوم ای خدا
مردم دنیا و عالم چوب ظالم می خورند
مفتی از ترس تو گوید بی دلیل پر ادعا




: هنوز مشخص نشده که سوختن
ستمگر در دوزخ آن دنیا،چه س...

شعر بگو
برای خودت
برای حسی که جامانده
در پستوی دلت
برای آن دل
تنهای وامانده خانه بدوش

شعر بگو
برای آن رد پایی
که گمشده در
تنهایی

بگو
که بدانند
به فصل گل دادن
شقایق
رسیده ای
و آن سرخ ترین
احس...

برگرد و
ببین

چگونه
دلت را پیراهن
عثمان
کرده است

آن
برق
چشمانت