لبخند بزن ، کوک کنم ساز غزل را
تا از دل شعرم بچکانی تو عسل  را

یک روز به مهمانی من آ  که  ببینی
مصداق همان حیّ علی خیرِ عمل را

سلطان تبسم  شو و ممتاز جهان  باش
تا من به لبت هدیه کنم "تاج محل"را

...

شهر را دنبال خود افکنده چین دامنت
هر دو عالم پشت قفل دکمه ی پیراهنت

های..! ای محبوبه ی خوش قامت شیرین برقص
تا که جانم را بسوزد،  لرزش رقصیدنت

کاش می شد میهمان سینه ی تنگت شوم
تا بسوزانی زمستانم به م...

ناسازترین ساز پریشانی ام امشب
دلتنگ ترین ابر زمستانی ام امشب

ای قامت دلبند تو مضمون غزل ها
برخیز که درمانده و بارانی ام امشب

برخیز و برقصان کمر زلزله خیزت
بر هم بزن این جشن غزلخوانی ام امشب

برخیز و...

در یک غروب تنگ به فرمان"بی کسی"
افتاده ام  دوباره به زندان  بی کسی

با خود برای کشتن من  عهد  بسته اند
دستان پینه  بسته ی   لرزان   بی کسی

من مرده ام ولی فوران میکند هنوز
از خاک من  فلاکت  دوران  بی...