فریاد میکشم
زخم های خیالاتم را
پوشالیست...
رویای با تو بودن
قرنهاست که نیستی
نمیخوانیم...
من تب آلوده بودن
بی مجنون‌‌.‌..
میشکنم هزار آینه
رویا را...
قرنهاست که نیستی
میطلبم آسمان را
در هرزگی باد
تما...

چشمهایم...
رویایی بی رویا
میرفتم تا نرسیدن
میرفتی...
چشمهایت هزار شعر
شب پریشان
در مستی نگاهت
می آمدم با خودم
مجنون تر از لیلی
شیرین تر از فرهاد
چشمهایت...
تلاقی بود و نبود
من اما...
قصه هایم را ب...

نگاه که میکنی..‌.
خورشیدآسمان را
آذین میبندد
برگهای رقصان در نسیم
چشمهایت را بدرقه میکنند
و درختهای باغچه شاعر میشوند
وقتی پشت پنجره
دست تکان میدهی
رقص یرگها
سمفونی باد و باغچه
تو هستی.‌‌..
عبور نگا...

یک شب میان شعر من
تو تجلی میکنی
وقتی که سروده هایم را
در وصف هیچ میگویم
با تن پوشی از
حکایت دردهای پوشالی
تجلی میکنی...
میان رویاهای نافرجام
من بی خدا گشته ام
هیچ در هیچ..‌.
اری یک شب
شعرم را تو مینو...