می آیم دوباره ،محکم با همان حس پیشین ،هنوز همان دخترک شاعر روزهای بارانیم نه اینکه خورشید را نمیخواهم .پدرم همیشه میگوید روزی که به دنیا آمدی باران میآمد و من همیشه عاشق بارانم ،دلم باز میشود در هوای بارانی
سالها میگذرد از آن روز انگار همین دیروز بود که من به دنیا آمدم و من هنوز...
همه چیز دنیا زیباست و دلفریب و من حتی اگر نباشم هم عاشق این دنیا خواهم بود .عاشق باران ،عاشق خورشید و عاشق هر چیز دیگری که دنیا وجود دارد .چهل و پنج سال از بودنم در این دنیا میگذرد خیلی از روزها غمگین بودم، خیلی
از روزها شاد .
بعضی وقتها کم می آوردم، خیلی کم وشاعری را کنار گذاشته ام اما هرگز شاعری مرا تنها نگذاشته و حالا بعد سالها دوباره دفتر شعرم را باز کردم تا دوباره باشم برای شروعی دوباره...