مرگ
******
خورشید
تا چراغ را روشن کرد...
اخم های ماه در هم رفت
اول صبح!!!
... دوباره
سطل زباله کودک راخورد
...
و باران پردرد،مادر را
بی بچه اش به بغل گرفت
میله های سیاهی دل دختران طبیعت را
شکافت......

دیروز که رفتی

من
هوایت به سرم زد
...
تو
غرورت
...

-----------------------------------
هر دو
می بافیم
...
تو
موهایت را
...
من
خیالت را
...

------------------------------------

هزار واژه

گره خورد...

عطش
*****

به خدایی که در این نزدیکی ست
به سکوتی که گلو را افشرد
به کتابت
به اصول احساس
به دل حساست
به تن چون یاست

ننگر با دو عقیق چشمت
آب خواهم شدمیان
عطش چشمانت
....

عسل اسدیان...

تنهایی
********

یک روز
عجیب عاشقت بودن را
ترک خواهم کرد

لیلایت بودن را

و
مست شدن
با عطر یاس تنت را

ترک خواهم کرد
گوش سپردن
به صدای خواندنت از فروغ

زمزمه هایت از شاملو
.....

ترک خواهم کرد

هرم ن...

دل به یادت حسرت بسیار داشت
ظاهری آرام،اما باطنی بیمار داشت

روز و شبها از پی هم می گذشت
روی زردم از دلم آثار داشت

جنگ من با غصه ها پایان نداشت
غصه هم حتی،یکی غمخوار داشت

قلب من زخمی صد خنجر شدو ...