حالم مثل پولی ست که گوشه ندارد
قلبم را مُچاله کردند
اما برای یک گوشه
کل وجودم از سکه افتاده...

خواستم بویت کنم گل شد نشان هادی ام

خواستم لمسم کنے آغوش مادر دادے ام



تو درونم بودے و من در افق دنبال تو

تا که فهمیدم درونم بوده یارو نادی ام...

خودش را فروخت
تا تورم خوابیده ی صورتش را بردارد
و در بازار ماهی فروشان به قیمتی گزاف خریده شود
نمیدانست
چوپان که گرسنه شود
هوس بره می کند
خودش را فروخت
تا صید نشود
او همان ماهی مرده بود...

با قفسے از جنس حریر
مرا پنهان کردند
تا اسباب گناه نشوم
من حوا بودم
ولی افسوس که آنها آدم نبودند
و در شناسنامه ام نوشتند
شیطان......

جانم را بگیر و باز
زنده ام کن
به اکسیر نفس هایت
تا ترک خورد سفالینه های تنم

که یک جرقه کافیست
تا پخته شوم
در تنور آغوشت
و
هر روز با اولین نگاهت
تکرار شوم
در نبض دقایق
وبا طلوع یک باور
اوج بگ...