بیا ای ساقی گلرو که دارم انتظار امشب
از آن اکسیر روح افزا برای من بیار امشب
تو هم ای ابر رحمت مثل چشم من ببار امشب
بگرد ای جوهر سیال در مغز بهار امشب
سرت گردم نجاتم ده ز دست روزگار امشب

بده جامی به م...

من نیز در این شهر دلی سوخته دارم
چشمی به فراسوی جهان دوخته دارم
سوزنده تر از آتش سوزان قیامت
در سینه ی خود آتشی افروخته دارم
آتش به جگر دارم و تبخال به لب ها
امید میان دلم اندوخته دارم
نومید نخواهم شد...

در کوی خرابات خرابم کردند
آتش زده و باز در آبم کردند
گفتم که به هوشیاری از این در نروم
جامی به کفم داده و خوابم کردند...

با توام
ای ماهی آزاد
خاطرت خرم
یاد داری آبراهت را
یاد داری چشمه جوشان بود
جویباران
ز آبها لبریز
رود تا دریا خروشان بود
چون تو رفتی
چشمه ها خشکید
جویباران از نفس افتاد
آب دزدک
آبهای رود را دزدید
رو...

صبح دم بر سر بازار شدم شکر کنان
شاهدی از ره دور آمده بودی به میان
خنده ای کرد که برد از دل من تاب و توان
شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان

دل مخلوق خدا را ز ره خویش ان...