زخمه به تار میزنی یا که به زخم سینه ام
از چه خراش میدهی آیینه ی شکسته را
سینه به سینه می رود درد دلم به هر طرف
باز تراش می دهی این دل غم نشسته را
همره باد می دهی این نفس بریده را
باز نمی کنی چرا باز دهان بسته را
من به غمت نشسته ام تو به دیار نیستی
هر طرفی تو می کشی مرغ ضعیف خسته را
بی خبری ز حال من حال دل فکار من
یاد نمی کنی چرا شاعر دست بسته را
در سر راه زندگی بند شدم به بندگی
کس نشنیده تار من تار دل گسسته را
دیگر امید و آرزو نیست خدیوزاده را
باد به هر طرف برد مرغک پر شکسته را
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 26 امرداد 1400 19:02
درود بزرگوار ا