عاشقی کردم که شاید عاشقانه جان دهم
در بر معشوق نشینم، عاشقانه جان دهم

چون ببینم روی ماهش، جان نَماند بَر تنم
تا که من دستش بگیرم، عاجزانه جان دهم

حرفها و سخنها بهر او دارم نهان
کی مجال این رسد داد ...

گل پَژمُرده شد و باغ به ویرانه رسید
دل من غرق تمنا شد و به بیگانه رسید

تو نبودی گل من، باغ چه طوفانی شد
عاقبت دست اجل بود، به حیرانه رسید

از عشق تو چه بگویم، که طوفان زده شد
یا از آن عشق خدایی، که ب...

می شود آرامِ جان من شوی
می شود سوی نگاه من شوی

می شود از تو ببینم یک نگاه
جان بگیرم یک نفس وقت پگاه

می شود با صوت تو بر پا شوم
با کلامی از تو من احیاء شوم

می شود با عطر خوشبوی تنت
پَر کِشم من تا ق...

آن شب که برون آیم از قاب خودم یک دم
گیرم سراغت را، از عالم و از آدم

گویم به خلایق من، کَس از تو خبر دارد؟
گویید به من در دَم، آسوده شود دردَم

من عاشق آن زلفت یا عاشق آن چشمت
این قلب به تو دادم، تیرش...

صحبتی با دل خود داشته باشم، بد نیست
چند وقتیست که این کار نیاز است، وقت نیست

صحبتی از دل و دلدادگی او به کسیست
که مرا کرده رها دل شده وابسته، که نیست

هر چه با دل که بگویم، دگر نیست بیا
خبرش ناله کن...