با نبودن های تو یک جور مدارا می کنم
در دل خود خاطراتت را، هویدا می کنم
حس خوب عاشقی در دل چو پیدا می شود
نقش چشمان تو را اینگونه معنا می کنم
چشم و ابروی کشیده، نازنین و دلربا
این چنین حسِ درونم را، مهیا می کنم
خرمن گیسوی تو در دست باد ساحلی
می کند طوفان به جانم وه که غوغا می کنم
یاد دستانت بخیر آنـگه به وقت دلـبری
در میان دست من، جانا چه بر پا می کنم
دلبری ها می کنی در جان من هردَم چنین
یاد تو در باورم باشد که سودا می کنم
نقش تو در ذهن من دائم تداعی می شود
گو که شاید «هایلی»، دل را چو شیدا می کنم
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 07 اردیبهشت 1403 15:31
کیوان هایلی 07 اردیبهشت 1403 16:45
درودها خدمت شما بزرگوار
سپاسگزار مهرتان