درودها!
(اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را)
رها سازم شهین و شوکت و شهناز و شیما را!

(بده ساقی میِ باقی که در جنّت نخواهی یافت)
عرَق از جنسِ مرغوب و شراب از نوعِ اعلی را!

(فغان کاین لولیان ...

درودها!

بی بیِ چشمش مرا با ناز، گیر انداخته
پیشِ یک سربازِ بی شمشیر، شیر انداخته!

صیدِ او تنها نه من هستم، که با افسونگری
چشمِ آهویش، هزاران شیر، گیر انداخته!

با نگاهی که خودش درمانِ هر درد و غمی‌س...

درودها!
شوخی با (جناب سعدی)

(گر گویمت که سروی، سرو این چنین نباشد)
"ور گویمت" چناری، حرفم متین نباشد!

(گر در جهان بگردی و آفاق درنوردی)
یک کشورِ زِپرتی، مانندِ چین نباشد!

(لعلست یا لبانت قندست یا د...

درودها!
رباعیات زنجیره ای

من عاشقِ چشمِ های آهوی تواَم
دلبستهء حلقه‌حلقه گیسوی توام
تا جرعه‌ای از جامِ وصالت نوشم
چون خاکِ رهت نشسته بر کوی توام
*
تا جرعه ای از جامِ وصالت نوشم
از دل بروَد قرار و ا...

درودها!

وقتی نبودِ همنوایی، مشکلت باشد
وقتی که از دنیا، فقط غم حاصلت باشد

وقتی که عاشق هستی و طرفی نمی بندی
عشقِ حرامِ یار، آخر قاتلت باشد

وقتی که در دریای بی مهری، پریشان حال
با ناامیدی، قلبِ ...