گوش دائم شنوا،سنگ صبوردگران
وقت‌فریاد سری بُرده‌به چاه خودمم
نه زکس‌بُرده‌کلاه‌ونه‌کلاهی سرکس
روزیم میرسد و سر به کلاه خودمم
گنه ازکس نشمارم ،همه خوبند فقط
من گُنه کارم ودر شرم گناه خودمم
پیش چشم د...
خواستم خوب شود ، جزبدایام نشد
آنچه پنداشته بودیم ، سرانجام نشد
هرچه درفکروخیالم‌همه‌اندوخته بود
عاقبت نیمه شبی جزتب اوهام نشد
آن که افکنده مرادردل این‌آتش عشق
سوخت‌بیچاره‌خودش،پخته‌این‌خام‌نشد
(ناب...
فصل پاییز و کنار دستمام امید نیست
خِش‌خِشِ‌برگ‌ونم‌باران،چه‌فرقی‌می‌کند!
چند سالی می‌شود دیگر نمیدانم خودم
گریه از شوق‌وغم هجران چه‌فرقی‌می‌کند!
عمر از کف داده و فصل جوانی هم گذشت
مرگ یا بودن دراین ...
(من مستمندومسکین،دلبر دَنی ودارا)
من قامتم خمیده، او دل فریب و رعنا
شادی‌وعشرت‌ونوش‌باشدنصیب دلبر
ازاواگرغمی‌هست،خواهم‌که‌باشدازما
من هم مثال حافظ حاتم ترین فقیرم
بخشم به خال رویش از بلخ تا بخارا
...
بعدازاین‌شب‌رابه‌من‌بسپارعادت‌میکنم
من به تنهایی تو با اقیار عادت میکنم
تا قلم بر داشتم بغضی گلویم راگرفت
چند سالی می‌شودهربار، عادت‌میکنم
میدهم‌امیدوصلت‌رابه‌خودباسوزاشک
باز میخندم به این افکار،عاد...
تبلیغات
