دوباره اشـک قلــــــم روی دفتر افتاده به خشـکْبرگِ دلـم رنــگِ دیگر افتاده دوباره شــعر، ز خونْواژهها شده گلگون شبیه آن غـــزل تشنه، بی ســـــر افتاده شکـسته شیشهٔ دل، عطــر گریه پیچیده نشــسته ...