چیست وسواس که آدابِ مرا میگیرد
خوف ویروس که اعصاب مرا میگیرد
دل من تنگ به آغوش عزیزان شده است
دوری از روی شما خواب مرا میگیرد
تا به کی فاصله ای بین من و یاران باد
تب هجران به خدا تاب مرا میگیرد
ملک الموت بگویید چرا آمده است
از چه بابت همه اصحاب مرا میگیرد
چه بگویم من از این بارش باران بلا
وای از این کفر که محراب مرا میگیرد
این ننازم دو سه روزی شده ام شاعر شهر
جبر سرکش همه القاب مرا میگیرد
به امید است و توکل که دلم زنده شود
تیرگی هاست که مهتاب مرا میگیرد
گله ای نیست ، چرا ساز مخالف بزنم؟
هر زمان خواست که مِضراب مرا میگیرد
عاقبت خط سیاهی بکشد دست فلک
گوشه ی سمتِ چپِ قابِ مرا میگیرد
معین حجت (سرکش کرمانی)
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 26 اسفند 1398 20:53
دل من تنگ به آغوش عزیزان شده است
دوری از روی شما خواب مرا میگیرد
بسیار زیبا جناب حجت
به سایت شعر ایران خوش آمدید
معین حجت 27 اسفند 1398 19:43
سلام...
از لطف و توجه شما سپاسگزارم
خسرو فیضی 27 اسفند 1398 12:28
. آمد آن یار که دل شاد شد از آمدنش
. خیر مقدم که بود جای قدم چشم منش
. بهترین درودهایم نثارتان باد
. از بیداری بخت و اقبالم خرسندم که زین پس جنابعالی
. را در کنار دارم و بسیار خواهم آموخت . که قلم توانایتان
. را می ستایم . پاینده و بر قرار باشید