ایران
شاعر رسول چهارمحالی(ساقی)
ایران برایم کوه و صحرا و چمن نیست
ایران برایم چهار فصل این وطن نیست
از آبشار و سبزه زار و رود هایش
سر سبزی جنگل یا دشت و دمن نیست
ایران برایم گوهری چون دُرّ نایاب
گشته رها از چنگ های اهرمن نیست
ایران خزر را با خلیج تا ابد فارس
ایران برای ما که هرگز پیرهن نیست
ایران برایم ایل و قوم گویش و لهجه
ترک و لر و کرد و بلوچ تن به تن نیست
ایران غرور و عشق و فرهنگ جهانی
دارد اصالت بوده ما هرگز که من نیست
با قدمت و با افتخار و علم و دانش
اهل عمل بوده ولی اهل سخن نیست
حامی مظلومان عالم بوده و هست
جز حکم حق هرگز درگیر سنن نیست
با سختی و با مشکلات و ظلم دشمن
جنگیده تا جان ولی غرق محن نیست
ایران سرای آرش و سهراب و زال است
کی گفته جای شیر مرد و شیر زن نیست
از شیر علی وبو علی تا ملا صدرا
ماهی بود گویی که در این انجمن نیست
این سرای عزت و دین و شریعت
درصلح اهل جنگ یاکه عهد شکن نیست
ایران چون آغوش پر از مهر و محبت
از مادری دلسوز ،هیچ جایی وطن نیست
-----------------------
شاعر رسول چهارمحالی(ساقی عطشان)
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 9
سعید فلاحی 14 فروردین 1399 00:18
درود
عالی بود
موفق باشید
سعید فلاحی 14 فروردین 1399 00:18
علی معصومی 14 فروردین 1399 01:59
☆☆☆☆
مسعود مدهوش 14 فروردین 1399 05:30
درودها
تنی که ایران ندارد تن نیست
سری که تن ندارد ،من نیست
محمد علی رضا پور 14 فروردین 1399 11:03
درود
ایران سرای آرش و سهراب و زال است
محمد علی رضا پور 14 فروردین 1399 11:03
سلام،
شاعر گرامی!
آیا نمی خواهید در قالب سه گلشن، اشعاری بسرایید تا در راه شناساندن این قالب تازه ی توانمند،
مددکار باشید؟
سه گلشن:
تنها قالب در شعرفارسی با هر سه بخش آغازگر، بدنه و پایانبخش در خودِ قالب(توجه بفرمایید:
در خودِ قالب)
سپاس
عباس ذوالفقاری 14 فروردین 1399 15:28
سلام...خوبید؟ شعرتان زیبا و پراحساس است....اگر روزی بخواهم ایران را وصف کنم لغتی درخور
نخواهم یافت....مانا باشید
محمد علی رضا پور 14 فروردین 1399 21:47
غزلی به یاد حضرت حجت
ای پاک تر ز آب! خداوند، یار تو
بهتر ز آفتاب! خداوند یار تو
دریای بی کرانه! کویرم، کویر خشک
تا کی من و سراب؟ خداوند یار تو
از آتش فراق تو می سوزد این دلم
وای از دل مُذاب! خداوند، یار تو
شرمنده ام که محرم جانان نبوده ام
زیبای در حجاب! خداوند، یار تو
با هر گناه، وصل تو دشوار می شود
سخت است این عذاب. خداوند، یار تو
ای یوسف عزیز خطاپوش مهربان!
رخساره برمتاب. خداوند، یار تو
ای خوب دلگشا! به دل تنگ من نشین
با لطف بی حساب. خداوند، یار تو
یادآور بهشت و شراب طهور آن!
ساقیّ آن شراب! خداوند، یار تو
زشت است هر ثواب بدون هوای دوست
ای بهترین ثواب! خداوند، یار تو
گویا که دیشب از گذر ما گذشته ای
برجاست عطر ناب. خداوند، یار تو
ای نازِ خالِ حُسن تو، از جان، عزیزتر!
بردار آن نقاب. خداوند، یار تو
تا کی تحمّلِ بدنِ منتظر کنم؟
مهدیّ انقلاب! خداوند، یار تو
سرمایه ام همین دل تنگ شکسته است
تقدیم آن جناب. خداوند، یار تو
نام مرا به خطّ خودت سرخ مثل عشق
بنویس در کتاب. خداوند، یار تو.
خسرو فیضی 15 فروردین 1399 12:55
. با بهترین درودهایم
. استاد والانگر . . چنان یک ایرانی از وطن سخن گفته اید
. چونان حکیم توس از ایران و سام و زال یاد کرده اید
. وطن را چونان مادری که شیرمردانش فرزندی دلاور است .
. درودها نثارتان باد
.