**********
وقتی شعری از تو می خوانم!
با دوستت دارم آغاز می کنی
قلبم تند تند می زند
ریتم اش نامنظم می شود
خون در رگ هام می دود
حسی لطیف ،دوستت دارم
اصلا حس طعم دارد!
حسی شیرین ...
مثل مخدری ،
مرا به خلسه می برد
پلک هایم روی هم می افتد
اعصابم فلج می شود
می برد رویا ...
رویایی دلپذیر و شگفت
دوستت دارم هایت را ،
با طنین صدایت خودت
با صدای تو در گوشم ،
نجوا می شود
خیالی خام می پزد مرا
می دانم دستم نخواهد رسید
به موهایت ...
بگذار ...گه گاهی به تو فکر کنم
بگذار ...با موهایت شعر ببافم
روحت را در خیالم به بوسم
تن ات را با خیالِ تو..
.خودم را در آغوش بگیرم
آرزوی زیادی است !
محمد مولوی
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 9
امیر عاجلو 29 اردیبهشت 1399 17:00
درود بر شما
مسعود مدهوش 29 اردیبهشت 1399 17:25
درود بر دوست گرامی و ادیبی خلاق
همیشه تندرست باشید و قلمتان به شعر و مهر نویسا
مینا تمدن خواه 29 اردیبهشت 1399 17:29
درودهاا نثارتان استاد بزرگوار
بسیارعالی و دلنشین
پراحساس و گیرا
طبع روانتان مستدام
محمد مولوی 29 اردیبهشت 1399 18:17
معلم ! چون به تعلیم خط از دستش قلم گیرد
خط او بیند و تعلیم از آن مشکین رقم گیرد !
بابافغانی شیرازی
محمد مولوی 29 اردیبهشت 1399 18:25
تمام آیه های من
قصه ی بودن تو در
هستی ی توست
اما زیبا ترین قصه ی من ...
نگاه عاشقانه ی توست
#محمد_مولوی
محمد ترکمان(پژواره) 29 اردیبهشت 1399 20:04
بگذار ...
گه گاه به تو فکر کنم
بگذار ...
با موهایت شعر ببافم
و روحت را
در خیالم ببوسم...
حامی شریبی 29 اردیبهشت 1399 21:48
محمد مولوی 30 اردیبهشت 1399 01:17
استاد شریبی بزرگوار
با درود و سپاسگزارم
از حضورتون
سلامت باشید
خسرو فیضی 08 خرداد 1399 14:18
. درودها نثارتان باد
. استاد گرامی زیبا سروده اید . موفق باشید
.