شب گرم ...
شب که می شود
گوش هایم را می چسبانم
به پنجره های شهر
به مکعب های آجری
از درز پنجره ها گذر می کنم
چه کسی در آغوش
چه کسی خفته است
بی خیال فردا کام می گیرد
چه کسی ”بالشت” تنهایی اش،
را بغل کرده است
یکی با دیوار نجوا می کند
یکی گرد زمین را گشته است
هنوز خوابش نبرده است
یکی با شکم خالی خوابیده است
دیگری با شکم سیر نخوابیده است
زنی از همسرش قهر کرده !
مردی از همسرش قهر کرده !
جدا، جدا خوابیده است
***
و من در قفس خودم
به خیالم پرواز داده ام
یک لا قبا سیگاری بر لب ام
خاکستر می شود می ریزد
روی صفحه ی گوشی ام .
#محمد_مولوی
تعداد آرا : 5 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 19 اردیبهشت 1399 00:45
.مانا باشید و شاعر