مثـل یک غمـزدهای کـنج تِـراس ایسـتاده :
خـیـره بـر دورتـریـن نـقـطـۀ آفـاق هـستـم
اشـک در چشـم سـرازیـر و دلـم از انـدوه :
دید هرکس چومرا گفت ؛ چه قبراق هستم
مثل آن دختـرک تـاکیِ تُـرکَـی ، عـشقـش :
تَـرْک او کـرد و تَـرَک زد بـه دلـش بـا تَـرکِـه
مـثـل آن مـاهـیِ ریـز کـف سـاحـل مـرده :
پـا نــهـاد بـر ره دریـا و بـریـد از بـرکـه ..!!
مـثـل خــوانـنــدهٔ بـا حـنـجــرۀ جـادویـی :
نغمـه سر داده بِـسان جنس بلـور و شیشه
آنقـدر سـوز و گداز داشتـه بـسی آوایـش :
شیشه را زد بشکست نای وبسوزاند ریشه
مثل راننـدۀ تـاکـسی بَـر و پشـت فـرمـان :
سرِ صبـح راهی و تا کلـۀ شـب کار میکرد
سرنشیـن ؛ فکزدن و کلکل او از یکسو !
سـوی دیگـر غـم نان بـوده و خـرج نـامـرد
مثـل آن دخـتـرک دسـت فـروش چـارراه :
میگـرفـت دورِ سرِ رهـگـذر ، اسـپنـد تـلـخ
دست میداد تکان ، رقصکنان ، پایکوبان :
چـشم بـد دور بـسـازد چه به لبـخنـد تـلـخ
مثل بـیمـاری خاصی که نداشت درمـانی :
قـرص و دارو و دوا ، هـیـچ نـکرد آرامَـش
حالِ من حالت محکومیت محکومیست :
رأی صـادر شده از سـوی قـضات اعدامش
مثـل تیـرآهـنِ زنـگ خـوردۀ زیـر آفـتـاب :
سوختـه در آتش دوران چه بسا جسـم من
دود گردید و هوا رفتـه و مات و محو شد
کـرده خاکستـر و باقی نـگذاشـت اسم من
تلخند
یزدان_ماماهانی
قالب_چهارپاره
سـرایـش۱۴_۷_۱۴۰۲
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 14 مهر 1402 16:53
سلام ودرود
سیاوش دریابار 16 مهر 1402 05:31
مگر دریا به ساحل گفت که قصد شوکران دارم
سلام
افتخاری دیگر فراهم شد
که مهمان یکی دیگر از اشعار شما باشم
زیبا سروده اید
قلم زیبنده تان همیشه
پر فروغ باشد