درد سـرزمـیـنـم درد مـن اسـت ؛
جـایـی از مـیـهنـم درد بـگیـرد ..
اعضای بـدن و پـیکـرم احـساس
سـوزش پـیـدا میکـنـد ..
مـن بـه شـمـال کـشـورم ، سـفـر
کـردم امّــا شــمـالــی نــدیـدم !!
مـیدانـیـــد درد چـیـسـت ؟
درد یـعنـی در کـنــار مـوتــل قـو
بــایـسـتــی و عـکـس یـادگــاری
بــگـیــری ؛ ولــی نــتــوانـی یـک
شبانـه روز یک واحـد مسکونـی
و بـاشـنــدگـی آن را بـرای چـنـد
ساعـت دلخوشی ، اجـاره کنـی!
دلسروده
دلواژه
افراغ_اندیشه
یزدان_ماماهانی
سـرایـش۴_۱_۱۴۰۳
࿇─┅━━•✺⊱⊰✺•━━┅─࿇
࿇─┅━━•✺⊱⊰✺•━━┅─࿇
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 11 فروردین 1403 15:47
درود بر شما
مجید ساری 11 فروردین 1403 22:09
سلام اقا یزدان عزیز
خوانش زیبای شعرتان لذتبخش بود
و از قرار معلوم حال خوشی برای سال نو
مثل من نداشتی
ولی به آن تکه ای از بدنت که هنوز
ایرانی سالم مانده نوروز را با بهترین آرزوها بهتون تبریک
و شادباش میگم
میدانی درد چیست ؟
درد یعنی شاعران شرافتمند این خاک
به دورترین نواحی گلو تبعید میشوند
و در آرامگاه سکوت مجبورند دفن شوند
خب چه میشه کرد
فقط ذهن ها بیدارند و دنبال آگاهی هستند
نه شعور ها
دلتان همواره خوش و خرم دوست شاعرم
محمود فتحی 12 فروردین 1403 07:39
درود خط نوشته ای جالب زیبایی بود گرامی