حمزه از داغ علی پشتش خمید
چون شنید گشته فرامرزش شهید
تا که وقت جان فدا کردن رسید
از زن و فرزند و خانه دست کشید
گفت من هم میروم سوی خطر
تا خدا راضی شود از من مگر
ای برادر جان علی من آمدم
بنده ام .،مشتاق دیدارت شدم
من تو را باید در آغوشم کشم
سوی جبهه من روانم دلخوشم
رفت از رودخانه اروند گذشت
روبرو با دشمن مکار گشت
داشت در قلبش شهادت آرزو
ذکر الله بر لبش میگفت او :
آمدم از من پذیرایی نما
من ز عشقت بیقرارم ای خدا
اشک از دیده روان بود اینچنین
تیر قناسه به سر ، نقش زمین
روح پاکش از بدن گردید جدا
کرد پرواز رفت بسوی کبریا
شد شهید در حمله ی والفجر هشت
جاودان شد در بهشت و بر نگشت
ناصر از راه شهیدان درس گیر
باش هم پیمان این مردان شیر
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 23 خرداد 1399 11:14
درود بر شما
کرم عرب عامری 23 خرداد 1399 21:59