دیدمت یک لحظه جاماندم ز خود
از همان جا عشق تو افسانه شد
من که مات و مبهم و بیهوش تو
ناگهان عقل و دلم دیوانه شد
حس پیدا کرده از گم کرده ها
روحم از جسمم دگر بیگانه شد
من چه گویم که نمی دانم چه شد
در تو شمعی و ز من پروانه شد
عاقبت چشمان تو با عقل من
نقل یک آیینه با یک شانه شد
رضااحمدپور
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نقد 2
رضا زمانیان قوژدی 09 امرداد 1399 14:12
درود بر شما استاد احمدی
چه تابلوی زیبایی ترسیم کردید!
احسنت
رضا احمدپور 09 امرداد 1399 14:26
سپاسگزارم استاد زمانیان عزیز