خواستم شعر بگویم، در شعر ویرانش کنم
هم نشین خار و خَس، یک دَم پریشانش کنم
بیت اول را سرودم، بغض بنشست در گلو
در میان بغض خود، گفتم که گریانش کنم
بیت دوم را نوشتم، از غم و هجر و فراق
ملتهب سازم دلش را غم به چشمانش کنم
بیت سوم حال دل بود و یاد عشق و عاشقی
وصف عشق آمد، من جان را به قربانش کنم
بیت چهارم یادم آمد خاطراتی بس قشنگ
حس نابی شد مهیا، گفتم که شیدایش کنم
بیت پنجم شد مرور خاطراتی دلنشین
با خودم گفتم چطور با شعر عنوانش کنم
ما شدیم درگیر عشق و خاطراتش «هایلی»
از چه رو معشوق جان را باز حیرانش کنم
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 07 آذر 1402 19:43
درود بر شما
کیوان هایلی 08 آذر 1402 13:00
درودها خدمت شما بزرگوار
سپاسگزار مهرتان
مجید ساری 07 آذر 1402 22:12
به به جناب کایلی عزیز
بیت بیت عاشقانه تون را خواندم به زیبایی همیشگی
دلنشین و زیباااااست سروده تون
مرحبا استاد
بیت هشتم من چه نوع رقصی کنم تا پشت در
یک شبی معشوقه گوید باز مهمانش کنم ؟
البته شوخی کردم
رقص بلد نیستم
کیوان هایلی 08 آذر 1402 13:02
درودتان باد جناب ساری عزیز و بزرگوار
سپاسگزار مهرتان
به مهر خواندید
احسنت به ذوق و قلم شما
رقص برای سلامتی خوبه
هایلی هستم
سروش اسکندری 08 آذر 1402 08:30
سلام و درود فراوان بر شما جناب هایلی ادیب
غزلی زیبا و لطیف سرودید
کیوان هایلی 08 آذر 1402 13:02
درودها خدمت شما جناب اسکندری بزرگوار و عزیز
سپاسگزار مهرتان
به مهر خواندید نوش نگاهتون