بیش از این آشفته احوالم مکن
جان من، من عاشقم خوارم مکن
دین و عقلم برده ای، با یک نگاه
جان من رسوا به هر کارم مکن
دل که بردی، دلبری کردی عزیز
چاره کن، اینگونه آوارم مکن
اشک آوردی به چشمانم ز شوق
شوق این دیدار را صارم مکن
مهربانی کن به عشق، جانم بده
خود که می دانی دگر زارم مکن
مهر تو بر جان نشاندم نازنین
مهر بر جانم دِه، ویرانم مکن
عاشقی کن جان «هایل» دست گیر
اینچنین رسوا به بازارم مکن
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 02 دی 1402 09:36
درود و سلام موفق و مانا باشید
کیوان هایلی 03 دی 1402 13:45
درودها خدمت شما جناب عاجلو بزرگوار و عزیز
سپاسگزار مهرتان
نوش نگاهتون
سیاوش دریابار 03 دی 1402 11:35
آه از کودکی من
چقدر شیرین بود
آن همه دوستی ها
آه چقدر پاک بود
آه چقدر صفا بود
آه فقط خدا بود
سلام
امروز مهمان دفتر شعر شما بودم
لطف شما مستدام
قلمتان نویسا
عمر تان جاودان
کیوان هایلی 03 دی 1402 13:46
درودتان باد جناب دریابار عزیز و بزرگوار
سپاسگزار مهرتان
نوش نگاهتون
قلمتان نویسا و رقصان