دفاتر شعر

آخرین نوشته ها

معرفی کنید

    لینک به آخرین اشعار :
  • لینک به دفاتر شعر:
  • لینک به پروفایل :
3 Stars

عشق چنین نیست

ارسال شده در تاریخ : 07 خرداد 1401 | شماره ثبت : H9420976

وای بر من که دلت کرده هوای دگری
شده ای مدعی بوسه به پای دگری
داده ای تکیه به دیوار بنای دگری
شده ای گوش به فرمان ندای دگری

من چه کردم که به یک باره دل از من کندی
چمدان سفرم را سر شب می بندی

تو به من گفتی از این شهر که باید بروم
اول صبح که خورشید درآید بروم
یا که با باد سحر چون که برآید بروم
بی ولی و اگر و فعلا و شاید بروم

تا که منبعد از این موی دماغت نشوم
نرده ی بین تو و نرگس باغت نشوم

خاطرت جمع که از بام تو من پر بکشم
بروم جایی و جام ستمت سر بکشم
بعد از این دوری روی تو ستمگر بکشم
روی اسم تو خط قرمز پرتر بکشم

امشب از جور و جفای تو بمیرم خوب است؟
در کنار جسدم رقص کنی مطلوب است؟

مزه ی تلخ شدم من به مذاق تو چرا؟
قلب ویران شده از تیر طلاق تو چرا؟
دور از دسترسم جام وفاق تو چرا
قالب من تهی از ترس نفاق تو چرا؟

همه دیدند و ندیدی تو مگر زاری من
که ندادی به خودت زحمت دلداری من

بار کج بستی و گفتی که ببر بردم من
گفتی آزار دهم هر دمت آزردم من
گفتی از غم بکشم من که تو را مردم من
جگرم خواستی از سینه در آوردم من

حد نگهدار و میازار مرا با ستمت
کم بگو جمله ی تکراری من می کشمت

تو کجایی که ببینی چقدر خوار شدم
سنگ تیپا زده ی کوچه و بازار شدم
کشته ی جور و جفای تو ستمکار شدم
مثل ارگ بم ویران شده آوار شدم

تو گرفتار هوسهای درونت شده ای
بنده ی ذهن پریشان زبونت شده ای

روز اول قسمم دادی و پایت ماندم
پای آن عهد نخستین به خدایت ماندم
کاسه گرداندم و یک عمر گدایت ماندم
همه رفتند و فقط من که برایت ماندم

از چه رو کوک تو ناساز به سازم شده است
پیک دشنام تو راهی به مجازم شده است

جان من عشق چنین نیست که می پنداری
من بریزم می و جام دگری برداری
دیگران با تو نشینند و من از ناچاری
بکشم بیشتر از خار بیابان خواری

من چه کردم که فقط مرگ مرا می خواهی
مردن تک تک هر برگ مرا می خواهی

فرق بین گل و گل را تو نمیدانی چیست
فرق عاشق شدن و یک هوس آنی چیست
فرق بین غزل و متن سخنرانی چیست
فرق خورشید و نمایشگر نورانی چیست

من ندانم که تو در قید کدام آیینی
که مرا حاصل یک کار غلط می بینی

وای اگر آه من آید به در خانه ی تو
وای اگر خیمه زند بر در کاشانه ی تو
وای اگر دست بیابد به سر شانه ی تو
که نماند پس این آب به پیمانه ی تو

من نه شایسته ی آنم که مرا طرد کنی
پیروی از نظر عاشق نامرد کنی

شب دراز است و قلندر عوضش بیدار است
طرف صحبتت این دفعه نه من دادار است
حاکم است و همه جا محکمه اش بسیار است
کارت از آه دل سوخته ی من زار است

توبه کن این همه آزار نکن همچو منی
بشنو این بار تو از پند ضعیفان سخنی

طرح این قصه نه از روی غرض درد دل است
چهره ی حال من از خبط و خطایت کسل است
عاشقی سوخته چون من به خدا منفعل است
طرز ابراز من از ظلم تو هم این مدل است

بهتر آن است که از کوی تو دیگر بروم
دور از این قائله درد مکرر بشوم

این چه کاریست که من این همه خواری بکشم
تو سواری کنی و من سر گاری بکشم
می بنوشی تو و من درد خماری بکشم
پیش من باشی و از عشق نداری بکشم

عاشقی گرچه فریبنده ولیکن شوم است
هر که عاشق بشود عاقبتش معلوم است

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 56 نفر 103 بار خواندند
امیر عاجلو (08 /03/ 1401)   | کاظم قادری (12 /03/ 1401)   | جواد مهدی پور (09 /09/ 1401)   |

رای برای این شعر
امیر عاجلو (08 /03/ 1401)  
تعداد آرا :1


نظر 2

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا