تا به سر پیری من شد تباه
زندگیم بر سر چند اشتباه
خورد به نفسم نفس اهرمن
شرمترینها به من روسیاه
رفت به مرداب زیان تا سرم
در پی انجام هزاران گناه
داعیه ی درک جهان داشتم
خواسته ام شد خفه از نیمه راه
قصه ی درد من و آدم یکیست
سر به هوا راست بیفتد به چاه
چنگ به قرآن نزدم سالهاست
تا برهانم خود از این جایگاه
مانده کنون از گذر زندگی
روی چروکیده و یک سینه اه
بار خدایا تو کمک کن مرا
تا نروم سمت خطا هیچگاه
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 19 بهمن 1401 22:03
.مانا باشید و شاعر
علیرضا خسروی اصل 21 بهمن 1401 20:31
بسیار عالی
منوچهر کشاورز 22 بهمن 1401 11:31
سلام ،زیبا و دلنشین سروده اید.شعر غنی ،گنج معنوی ادبیات یک ملت است.دریغ که انسانها به دنبال گنج در زیر زمین میگردنند.