پیچ صبرم هرز شد از بس که پیچاندی مرا
پیش چشم دیگران با طعنه گریاندی مرا
در نگاه باغبان آفت نبودم پس چرا ؟
چون گیاه هرز در چشمشش نمایاندی مرا
شکوه ی بی مهریت را پیش کی باید برم
تا بداند با سگان همخانه گرداندی مرا
کارد را در استخوان طاقتم کردی فرو
تا به روی خاک ذلت خوب غلطاندی مرا
نقش اول را به من هرگز ندادی و فقط
چون عروسک مدتی در صحنه رقصاندی مرا
گر ضعیفم در تقابل با نگاه عاشقت
عیب از من نیست چون از عشق ترساندی مرا
جای خالی در دلت هرگز برای من نبود
چون اگر من داشتم جایی ,نمی راندی مرا
هر چه نالیدم منه بر چله ی کین تیر قهر
بیشتر از دشمنانم تیر باراندی مرا
چون نمی انداختی در کاسه ی قلبم وفا
از چه رو با پافشاری پیش خود خواندی مرا
عمر محنت شد بلند از آن سبب تا جرعه ها
از سر آب بقای جور نوشاندی مرا
کشور گیسوی تو شد موطن من ای دریغ
با پریشان کردنش از خانه کوچاندی مرا
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 09 اسفند 1401 01:00
لطیف و دلنشین
کتایون رها 09 اسفند 1401 13:07
جای خالی در دلت هرگز برای من نبود
چون اگر من داشتم جایی ,نمی راندی مرا !!
به به . . فوق عااالی
افسوس که رانده شده ای بیش نیستم !!!
استاد گرامی سلامم را پذیرا باش
نام آشنا هستید شاعر خوش ذوق
کاظم قادری 09 اسفند 1401 14:32
سلام و درود
قطره ای در بحر زمانم که از دریا چیزی ندانم
سپاستان به مهر
علیرضا خسروی اصل 09 اسفند 1401 13:20
سلام استاد
بسیار زیباست
علی معصومی 10 اسفند 1401 01:17
دروووودها برشما
♡♡♡
زیبا سروده اید جناب قادری نازنین
کفتری بودم لب بام پر از آوازه ات
دانه حسرت پراکندی، گریزاندی مرا
◇◇◇بداهه
کاظم قادری 11 اسفند 1401 00:57
سلام و درود خدمت جناب آقای معصومی عزیز و ممنون از بذل محبتتان و بداهه ی زیبایتان