گذشتی از وفاداری ، به کام دیگری رفتی
غمِ آزادگی خوردی ، رهِ فرمانبری رفتی
شعارِ عشق می دادی ، شکار دشمنی گشتی
به سوی وادی بی حاصلِ اغواگری رفتی
درونت کشته یاران و برونت جمعِ بیگانه
چنان اهریمنی بودی که درجلدِ پَری رفتی
اسیرِ باورم بودم ، که با من یار و همراهی
ندانستم به دنبال سرابِ خود سری رفتی
فضای خانه آلودی ، فراغِ خانه فرسودی
چو مادرآمدی اما، چو یک نامادری رفتی
مداوم نیست این دنیا ، مطابق بر مراد تو
رسد آن گاهِ ناگاهی ، که با ناباوری رفتی
اگر مؤمن به دینِ عشق و آیین وفا هستی
برو، اما بدان کآخر به رسم کافَری رفتی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 27 تیر 1400 17:47
.مانا باشید و شاعر