گلی مأیوس بودم بینِ خاشاک
تهِ گلخانه ای مستور در خاک
شبی گشتم رها از کنجِ عُزلت
به دستِ مالکِ یک سینۀ چاک
شدم مهمانِ جمعی با طراوت
یکی دلبر، یکی دلداده و پاک
نگاهِ عاشقان با من درآمیخت
هم آهنگِ زمین با سازِ افلاک
معطر، خانۀ دل ها شد از من
فروزان، چشم ها با دخترِ تاک
منی که بی اثر در خواب بودم
کنارِ توده ای از خار و خاشاک
چه طرح شادمانی زد به بختم
قلم ، مستانه در دستانِ حکّاک
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 06 آبان 1400 09:08
.مانا باشید و شاعر