ما در اوانِ فصلِ جوانی تلف شدیم
در گرد و خاکِ خانه تکانی تلف شدیم
وقتی به سازِ شاد و نشاطی نیاز بود
ما، در هوای مرثیه خوانی تلف شدیم
وقتی که در عمل بِنَهادیم سر به کف
با وعده های پوچِ زبانی تلف شدیم
هر جا زبانِ ما به شکایت گشوده شد
تیری ز غیب آمد و آنی تلف شدیم
رفتیم تا به خانه نشینیم در سکوت
در گیر و دارِ لقمۀ نانی تلف شدیم
ما نسلِ ورشکستهٔ بازارِ سرخوشی
در لا به لای قلبِ معانی تلف شدیم
یا پا به پای قافله ای پرت و مدّعی
در کوره راهِ جهل و ندانی تلف شدیم
یا در مسیرِ بودن و باور به زندگی
زیرِ هوارِ مکر و تبانی تلف شدیم
ای نسل های آتیه این آینه تو راست
گر، ما درعنفوان جوانی تلف شدیم
بی راهه بود راه و تغافل ، گناهِ ما
کآخر به دستِ راهزنانی تلف شدیم
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 5
امیر عاجلو 26 آبان 1400 15:57
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
آرامش ظهرابی 26 آبان 1400 22:20
سلام و درود احسنت عالی بود
خسرو فیضی 27 آبان 1400 11:28
. با درودم نیک
. استاد گران اندیش هر چه نا گفتنی بود از بیم جان
. گفتی به شعر و بردی آبروی نا کسان
. آری پدران ما اشتباه کردند
. و اینک نسل سوخته ای بیش نیستیم که از
. بیم جان . . آزاد سخن نتوانیم گفت
. ای از تبار کاوه . . ای بابک . . شعر تو کلاس دانایی ما
. شعر تو اسلحه ما . . . . بمان و بتاب چونان خورشید آزادی بر ما
امیر وحدتی 27 آبان 1400 14:19
درود و صد درود. عالیست.
بخشهایی از قصه روباه شیاد تقدیمتان.
بشنو از من کز شگفتیها حکایت میکنم
قصه روباه و دهقان را روایت میکنم
چون "کرم" کرده سرودی قصه پرغصه ای
قصه ای تقدیم بر قلب "عنایت" میکنم
این حکایت عبرت تاریخی و بشنودنیست
شرح حال داستان در قالب یک مثنویست
گوش جان بسپار بر این قصه های خام ما
قصه های هم قرین حال ما فرجام ما
میشوم خاموش دیگر، میکنم کوته سخن
این شما و شرح حال روبه و دهقان من
روبهی شیاد اندر کنج باغی جا گرفت
آشیان بگزید آنجا اندک اندک پا گرفت
گفت روبه باغبان را حفظ باغت میکنم
فارغ از آفات دزد و رنج زاغت میکنم
...
...
در شبی تاریک کشتی را به ساحل راه نیست
هست دریا پر تلاطم ، موج هست و ماه نیست
اینچنین شد از دل این باغ و بر آرام رفت
طبل رسوایی زدند و ننگ ماند و نام رفت
بچه دهقان درمانده گریزان از وطن
ترک باغ و باغبان کرد و گل و دشت و دمن
از هراس روبهان و گرگهای بی پدر
کرد دهقان ترک، باغ خویش را آسیمه سر
...
...
امیر وحدتی 27 آبان 1400 14:32
بیتی دیگر از قصه روباه مکار:
آرزوها بر هوا شد باغ بی بنیاد شد
نسل و فرزندش بسوی نا کجا آباد شد
...
...