خاطرت، خانهٔ عنکبوت رؤیا شده است
خواهشت را هوسی تازه مهیّا شده است
در خم و پیچِ رهی گم شده، در درّهٔ ریب
دیوِ اوهام، تو را یار و هم آوا شده است
نکند همرهِ اصحابِ کهف بودی و خواب
موجب غفلت تو، از همه دنیا شده است؟
در سرَت نیست، دگر ردّ و نشانی ز خِرَد
سینه ات، عرصهٔ جولان هواها شده است
منطقی نیست، به جز طعنه و تزویر تو را
مسلکت، مضحکهٔ جاهل و دانا شده است
شد به سر، عمر سراسر عبث و بی ثمرت
حاصل همّت تو، مرگ و محابا شده است
ای که بی دغدغه راندی! همهٔ عمر، سمند
دیگر، آهسته بران، موعد پروا شده است
ذرّه ای عشق و شرافت به مذاقت بچشان
شهدِ هستی همه با عشق گوارا شده است
هرکه بی کینه، به بار آمده در دامن عشق
مظهرِ حرمت و احسان و مدارا شده است
زورِ بازو، به رخ زخمی ما، از چه کشی؟
زخم ها، کی ز رهِ زور، مداوا شده است؟
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 15 شهریور 1402 08:51
سلام ودرود