3 Stars

حیرانی

ارسال شده در تاریخ : 05 اسفند 1400 | شماره ثبت : H9420030



کشتی مرا با ناز خود، امّا غمی نیست
حوّایِ من! آدم شدن کارِ کمی نیست

سیبِ گناه و گندم و حیرانیِ من
تاوانِ عشقت، نازنین! سردرگمی نیست

در روزگارِ بغض و نیرنگ و خیانت
عاشق شدن درمانِ دردِ آدمی نیست

گیسو پریشان تر ز تو بسیار دیدم
جُستم ولی در بین آنها محرمی نیست

قلبی که در عشقِ تو زخمی شد، سزایش
دستِ شفابخشی، ضمادی، مرهمی نیست؟

رخسارِ زردِ من نشان از عشق دارد
بی باغبان، این بوستان را خرّمی نیست

بر آنکه نازت می خرد یک دم نظر کن
شاید که فردا آمدی و همدمی نیست

با سنگ غم، ای بی وفا! نشکن دلم را
آیینه‌یِ احساس، هرگز دائمی نیست

#جواد_امیرحسینی(مهراد)
۵ اسفند ۱۴۰۰

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 43 نفر 51 بار خواندند
امیر عاجلو (05 /12/ 1400)   |

رای برای این شعر
امیر عاجلو (05 /12/ 1400)  
تعداد آرا :1


نظر 1

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا