دیگر نشانی از مهر و عشق در تو نیست
چندیست چشم تو، پیِ دلدارِ دیگری ست
ای بی وفا نگار! به آئینه ها بگو
دیوانه ای که بر دلِ سنگت نشسته، کیست؟
می خواهَمَت چنان که نپرسیدم از تو من
این طعنه ها که پشتِ سرت می زنند، چیست؟
من زنده ام به عشق و تو لبریزِ از ریا
باید برای حال تو امروز خون گریست!
من می روم، خیالِ تو را نیز می برم
بی عشق می شود در این آشیانه زیست؟
تسلیم سرنوشت شو ای دل! نمان، برو
یک لحظه در غربتِ این جاده ها نایست
تا بوده رسم بوده که دلدار بی وفاست
رسمِ زمانه است و جایِ گلایه نیست
#جواد_امیرحسینی(مهراد)
14 تیر 1402
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 15 تیر 1402 09:13
سلام ودرود
کیوان هایلی 18 تیر 1402 18:41
درودتان باد دوست بزرگوار
زیبا سرودید