باز از باران پاییزی خیابان لیز شد
کاسه صبرم برای دیدنت لبریز شد
شد هوا عالی برای با تو بودن دلربا
قسمت ما عاشقان از یکدگر پرهیز شد
نیست طاقت وقت دیدار رخت ای مه لقا
طاقت و صبرم دگر چون سد دز سرریز شد
صد هزاران رنگ همراه خود اورده خزان
چون بهشت عاشقان دنیا خیال انگیز شد
قافیه تنگ امد و باید بگویم آذری
در خزان دل عاشق و دلداده یک قیز شد
تا سحر چون عاشقان مینالم از هجران او
کار ما هم ناله کردن همره شبدیز شد
✍️ آرمین_نوری
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 17 مهر 1400 16:23
درود بر شما
محمد مولوی 18 مهر 1400 00:43