ما را بس
گفتا که به عهدت بنمایی تو وفا ما را بس
گفتم که همان عهد که بستی تو به ما ما را بس
گفتا که چگونه گل سرخی بدهم هدیه به تو ؟
گفتم که همان سرخیت از شرم و حیا ما را بس
گفتا که چگونه آن دلت پر بکِشد از قفسش ؟
گفتم که ز تو خنده ای و ناز و ادا ما را بس
گفتا که چگونه همسفر به زندگی می خواهی ؟
گفتم که چنان سایه رفیق پا به پا ما را بس
گفتا که چه خواهم از خدا تا دَهَدَت از کَرَمَش؟
گفتم که ز تو هوا رود دست دعا ما را بس
گفتا که به آن جهان چه خواهی ز خداوند بگو ؟
گفتم که اگر ببینمت روز جزا ما را بس
گفتا که چه یادگاری از خود بدهم از زر و سیم ؟
گفتم که یکی تار زِ گیسوی طلا ما را بس
گفتا که"هزار و یک" غمم رفت از این گفت و شنود ...
گفتم به دلت عشق من افتد بخدا ما را بس
دکلمه باصدای : بدری عسکری و سعید نادمی در قست ذیل
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 22 بهمن 1400 00:20
!درود
سعید نادمی 23 بهمن 1400 09:46
درود بر شما و ممنونم از زحماتتون قربان
فرهاد احمدیان 23 بهمن 1400 09:36
سلام و عرض درود خدمت جناب نادمی شعری بسیار دلنشین سرودید پاینده باشید
سعید نادمی 23 بهمن 1400 09:48
درود بر شما جناب احمدیان و ممنونم از نظر لطفتون قربان... سپاااس
حسن مصطفایی دهنوی 24 بهمن 1400 07:18
سلام و درود استاد
عالی است
سربلند و پاینده باشید
سعید نادمی 24 بهمن 1400 18:23
درود بر شما و ممنونم از نظر لطفتون گرامی