این چند روزه ارزش مهمان و مهمانی نداشت
یا ارزش دل بستن و دل کندن آنی نداشت
هر کس که صاف و ساده بود، خیری ندیده از جهان
صدها هزاران دشمن و یک دوست جانی نداشت
یک عده غرق نعمت و سرگرم حوری بازیاند
یک عده مثل آن پدر که لقمهٔ نانی نداشت
چی بوده تفسیر جهان از خلقت نوع بشر؟
من هر کسی را دیدهام جز آه و افغانی نداشت
در جای جای این جهان یک لحظه آرامش نبود
هر جا که رفتم حاصلی جز درد و ویرانی نداشت
صد راهکار و شیوه در انسان شناسی دادهاند
افسوس اینها ذرهای مفهوم انسانی نداشت
دنیا برای عدهای انگار که فانی نبود
دریای نامردیشان انگار پایانی نداشت
حیف از هبوط آدم و حوا ز فردوس برین
یک سیب خوردن ارزش عمری پشیمانی نداشت
#احمدصیفوری
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 20 خرداد 1402 09:08
فریبا حسنی 18 امرداد 1402 07:21
درود و عرض ادب و احترام
بسیار و پر محتوا بود
چون تقاضای نقد شعر درخواست فرمودید اگر جسارت نباشد در مصرع اول بیت چهارم ابتدای شعر از کلمه ی محاوره ای« چی» استفاده کرده اید که از لطافت شعرتان از لحاظ ادبی کاسته است لطفا اگر امکان دارد ویرایش بفرمایید
سیاوش دریابار 27 شهریور 1402 11:10
سلام
سروده تان را مطالعه کردم
بسیار زیبا و دلنشین بود
برایتان ارزوی توفیق روز افزون دارم
مانا باشید
به امید حق