وقتی که رفتی خاطراتت را غزل کردم
هرشب به جایت، عکسهایت را بغل کردم
میسوختم در انزوای سرد و بیروحم
خود را درون ماجراهای تو حل کردم
باطرح لبخندِ همیشه گرم و شیرینت
جام پر از زهرِ فراقت را عسل کردم
من با زمین، من با زمان، باهرچه در دنیاست...
من باخودم هم بعدِ تو حتی جدل کردم
درمان نشد این دردها، این سوز دلتنگی
با این که هرکس هرچه را گفته عمل کردم
از آن غروبی که نگاهت در افق گم شد
شبها به یادت درد و دلها با زحل کردم
بعد از تو دنیا سخت دلگیراست و بیرحم است
نفرین براین دنیا، من از روز ازل کردم
بعد از تو گفتم شاید این شور جوانی بود!
حالا به پیری آن جوانی را بدل کردم
#احمدصیفوری
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 12 تیر 1402 11:20
.مانا باشید و شاعر
سیاوش دریابار 27 شهریور 1402 11:10
سلام
سروده تان را مطالعه کردم
بسیار زیبا و دلنشین بود
برایتان ارزوی توفیق روز افزون دارم
مانا باشید
به امید حق