آنقَدَر دُورِ تو گشتم، تا سر من گیج رفت
گشت دنیا دُورِ من، اما سر من گیج رفت
ای که میگفتی همیشه من بلا گردان تو!
تا شدی درد و بلای ما سر من گیج رفت
دور بودی و دل من طاقت دوری نداشت
بی تو افتادم تک و تنها، سر من گیج رفت!
با همه گرمی و با من مثل سابق نیستی
روزها از این خیانتها سر من گیج رفت
با تو من در بیکرانِ آسمان بودم ولی...
بیتو افتادم از آن بالا، سر من گیج رفت
آمدم از فرط دلتنگی تماشایت کنم
دیدمت با دیگری، آنجا سر من گیج رفت
آنچه را دیدم چگونه باز حاشا میکنی؟!
هی خطا را کردهای حاشا سر من گیج رفت
بس نوشتم از تو و از آنچه بین ما دو تا با هم گذشت
وزن و قافیه بهم خورد و سر من گیج رفت!
#احمدصیفوری
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 26 مهر 1402 10:54
درود بر شما
سیاوش دریابار 27 مهر 1402 07:35
شنیدم
بعد من تنها نبودی
شنیدم
بعد من می می سرودی
سلام
شعرتان بسی زیباست
برای قلم سبزتان آرزوی مانای دارم
فکر گران سنگتان جاودان
موفق باشید
حفیظ (بستا) پور حفیظ 27 مهر 1402 21:50
درودها جناب سیفوری بسیار زیبا و مخاطب پسند سرودهاید موفق باشید
سروش اسکندری 01 آبان 1402 08:00
جناب صیفوری درود بر شما