ای کرده به تن پیرهن سرخ غزل جان
گردیده ای همچون وطن سرخ غزل جان
با داغ گل و لاله چه خون است دل ما
دیدی تو به عمرت چمن سرخ غزل جان
با لاله رخان دشمن خونی است زمستان
روییده گلی آه زن سرخ غزل جان
حلاج ونسیمی همه خون نامه نوشتند
باصورت سیلی زده و بدن سرخ غزل جان
"خوابیده خدا هیس"سخن نیز نگویید
قابل شده قابیل و تن سرخ غزل جان
یک بار دگر باز بیا تا به تماشا
گویم سخنی یک سخن سرخ غزل جان
الیاس سرت سبز ودلت سرخ و گلت سرخ
به به چه گلی نسترن سرخ غزل جان
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 25 آبان 1401 20:26
.مانا باشید و شاعر