"آشنای صدفپوش"
با قلب شمعی ام، که هم آغوش میشوم
در بازوان داغ تو ، خاموش میشوم
آهنگهای صبح پرندم ، که شامگاه
با زخمه ی نگاه تو، مخدوش میشوم
مهتاب میدمد و تو ، گرگی که عاشقست
گاهی برای خیال تو خرگوش میشوم
در موجهای آبی خنیاگران مهر
زیبای آشنای صدفپوش میشوم
در زخمهای جیغ جهانی که وحشی است
گلپنبه های ساکت در گوش میشوم
من یادگار نازک شبهای مستی ام
بسیارم و دریغ ، فراموش میشوم...
٭٭٭٭٭
"منرا ببوس!"
بنگر مرا، که جادوی شب آرزو کنم
من را ببوس، شهد جهان در سبو کنم
تا پلک ناز در هوس لب گشودن است
حرفی بزن، که گوش به آوای قو کنم
پروا نکن که خون دل وحشی شراب
در کام هر غزل، یله ی آبرو کنم
ای دکمه های پیرهنت، آفتاب صبح
تا با شرار عاطفه ی عام خو کنم
تا چون پری، حریر ِخراشِ دلت شوم
تا تار گیسوان سیه، رزمجو کنم..
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 5
امیر عاجلو 05 خرداد 1402 16:05
.مانا باشید و شاعر
قاسم لبیکی 05 خرداد 1402 16:54
درود بر شما شاعر گرانقدر
شعری زیبا
روان و شیوا پدر از احساس را شاهد بودم
سپاس
حفیظ (بستا) پور حفیظ 12 خرداد 1402 16:30
باقلب شمعی ام....چه شروع شگفت انگیز داشتید هزاران سپاس بابت انتقال این حال خوب
حفیظ (بستا) پور حفیظ 12 خرداد 1402 16:33
من درشهر باهیچکس تعارف ندارم.بقول مرحوم منوچهر آتشی من تیغی دردست نقدمیکنم اما این غزل صدفپوش هربیتش یک شاهبیت بود.حتمن با دوستانم هماهنگ میکنم اگر اجازه بدهید در شبکه دو سیما شعر شمارا برای خوانش بفرستم
جواد جهانی فرح آبادی 16 خرداد 1402 06:20
تقدیم به هنرمند گرامی سرکار خانم طالب زاده
عاشقی راه درازیست بیا برگردیم
در دل آینه رازیست بیا برگردیم
ته این کوچه متروک قفس میبافند
بی گمان شعبدهبازیست بیابرگردیم
جوادجهانی فرح آبادی
اشعارتان زیباست و استاد کارانه