ای آبی ملنژ! ، شکوه صدای رود
وقتی تو را لبان خداوند می سرود
در لحظه ی مهابت این آفریدگی
از چشمهای بکر تو،خورشید میربود
وقت چکان چکان غم سربی زمان
باران نای گرم تو اندوه میزدود
در نوشب بشارت زیتون دمیده ای
هر بامداد سرخ به جز بوسه ات نبود
تو قوی توندرای منی،عاشق و سفید
من آسمان ابری و سیمابی کبود
ای عطیه ی عبادت شبهای من، تو را
با نازکای فرشتگی ات میتوان ستود..
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 27 خرداد 1402 13:14
.مانا باشید و شاعر