کس نمی داند چرا غم در دلم انباشته
یا چرا از دیدنش قلبم ترک برداشته
ناجوانمردی که از او دیده ام تنها کسی _
مثل نادرشاهِ افشاری به دوران داشته
از مکافات عمل راه نجاتی نیست ، نیست
هرکسی برداشته آنچه که روزی کاشته
شد همان خرمای نارس از نخیلی روی خاک
من همان نخلی که قامت بر فلک افراشته
او پشیمان شد ولی آهم گریبانش گرفت
آن گریبانی که روزی قبله اش پنداشته
التماسی در نگاهش بود هنگامِ سقوط
کس نمی داند چرا غم در دلم انباشته
مرتضی (اشکان) درویشی
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 1
علیرضا خسروی 16 فروردین 1395 19:30
زیباست...