نشانی
در برهوت سرگردانی انسان
زندگی به قله مرگ؛
صعودی دهشتناک داشت!
در میان آوای شکستن شاخه های خشکیده؛
اشکی بر شورزار بودن ها غلطید
آنگونه که سقط شدن واژه ها را میشد درونش دید؛
همزمان با عمق بر داشتن بدگمانی در ذهن مچاله شده ی دختری که ریشه های احساسش سوخته
و از میان سیاهی ضجه زنان در سفری به انتهای برهوت می رسد؛
بر دشت تردید سلام می دهد!!!
سفری از باتلاق متعفن یک فریب قدیمی به سراب مدرن!
هاجری درونش تولد یافت در شکل پروانه؛ حیات را می جوید
شمایان!
درد کشیدگان، به صف!!!
دخترک از راه می رسد
حیات را می طلبد
نشانش دهید!
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 18 فروردین 1402 12:33
.مانا باشید و شاعر
سعید آریا 22 فروردین 1402 07:38