از جان بگذشتیم و هنوز نیمه ی جانیم
آزاده ی دنیا ولی گیر زمانیم
مرگ بود همه زندگی و باز نوشتند
بر سنگ مزار ها که ما شاد روانیم
عمری به تظاهر سر خود گرم گرفتیم
از گرمی ما بود که در این گور نهانیم
هرجا مثلی رفت، ز سرمستی ما بود
نیشخند عوامیم و رسوای جهانیم
این قافله عمر چه بی رحم به ما راند
دل پیر و روان پیر ولیکن جوانیم
یک پیکر و صد غم به کدامین مجازات
اینگونه صلیبیم و تهی از توانیم
ما از هوس خود دَم شیطان گرفتیم
چون طرد شدیم بر هوس خود نمانیم
از پرت ترین صخره چشم تو فتادیم
ما پرت شده دست که بودیم ندانیم!
حسین وصال پور
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 06 بهمن 1401 10:56
!درود